ماندگارترین نوا ، آهنگ مهربانی است . حکیم ارد بزرگ
مهری ماندگار می ماند ، که در آن ادب و برخورد درست ، هویدا باشد . حکیم ارد بزرگ
ستاره هاشمی
آزادیخواهی ، نجابت و شرف ، مایه سرفرازی ایرانیان بوده و هست . حکیم ارد بزرگ
شهره فنایی - زیباترین جملات
شناخت درست فراخنای بیکران گیتی ، آدمهای تندرو و خشن را هم ، آرام و نرم خو خواهد نمود . حکیم ارد بزرگ
شورانگیزترین مهر ، دلدادگی به میهن است . حکیم ارد بزرگ
اگر ارزش های میهنی کمرنگ شوند ، یکپارچگی کشورها به چالش کشیده می شود . حکیم ارد بزرگ
تنها آدمهای کوچک ، پیشینه نیاکان خویش را به ریشخند می گیرند . حکیم ارد بزرگ
خودخواه ترین آدمیان ، آنانی هستند که چشمان خود را بر سرنوشت هم میهنانشان بسته اند . حکیم ارد بزرگ
شایسته نیست ، گفتاری را بر زبان جاری سازیم که به همبستگی کشور ، آسیب می رساند . حکیم ارد بزرگ
با ارزشترین روزهای زندگی یک مرد ، هنگام سربازی اوست . حکیم ارد بزرگ
=======================================================
اوحدی
بیار باده، که ما را به هیچ حال امشب
برون نمیرود آن صورت از خیال امشب
به حکم آنکه ندارم حضور بیرخ دوست
مرا نماز حرامست و می حلال امشب
ز باده خوردن اگر منع میکنندم خلق
بدین سخن نتوان رفت در جوال امشب
ز عشرت و طرب و باده هیچ باقی نیست
ولی چه سود؟ که دوریم از آن جمال امشب
گرم نه وعدهٔ دیدار باز دادی دل
بلای هجر نمیکردم احتمال امشب
هلال، اگر نه چو ابروی یار من بودی
نکردمی نظر مهر در هلال امشب
شینیدهای که: بنالند عاشقان بیدوست؟
تو نیز عاشقی، ای اوحدی، بنال امشب
مکن از برم جدایی، مرو از کنارم امشب
که نمیشکیبد از تو دل بیقرارم امشب
ز طرب نماند باقی، که مرا تو هم وثاقی
چو لب تو گشت ساقی نکند خمارم امشب
چه زنی صلای رفتن؟چو نماند پای رفتن
چه کنی هوای رفتن؟ که نمیگذارم امشب
به رخم چو بر گشادی در وعدها که دادی
نه شگفت اگر به شادی نفسی برآرم امشب
چو شدم وصال روزی، به توقعم چه سوزی؟
چه شود که بر فروزی دل سوکوارم امشب؟
گل بخت شد شکفته، که شوم چو بخت خفته
که تو دادهای نهفته بر خویش بارم امشب
اگر از هزار دستم، بکشند خوار و پستم
چو یکی همی پرستم، چه غم از هزارم امشب
دگر آرزو نجویم، پی آرزو نپویم
همه از تو شکر گویم، که تویی شکارم امشب
دل اوحدی تو داری، چو نمیدهی بیاری
نکنم به ترک زاری، که ز عشق زارم امشب
مهر گسل گشت یار، عهد شکن شد حبیب
اصل خطر شد دوا، رای خطا زد صلیب
خوارم و بیوصل دوست خوار بود آدمی
زارم و بیروی گل زار بود عندلیب
دیر کشید، ای نگار، سوختنم ز انتظار
یا نظری بیستیز، یا گذری بیرقیب
ما ز تو مهر و وفا خواستهایم، ای صنم
نی چو کسان دگر عاشق رنگیم و طیب
نیست ز خامان عجب عشق زنخدان و لب
طبع چه جوید؟رطب، طفل چه جوید زبیب
ابروی محرابوش گر سوی مسجد بری
نعره برآرد امام، در غلط افتد خطیب
گر بکشم خویش را در طلب وصل تو
سود ندارد، که نیست کار برون از نصیب
چاره بجز صبر نیست، کان رخ چون آفتاب
دل برباید، مگر دیده بدوزد لبیب
دلمنه، ای اوحدی، زانکه به شهر کسان
جور کشد بیسخن عاشق و آنگه غریب
نه یکبار و دوبارست و سه بارست
مردمان توانمند ، در میان جشن و بزم نیستند . آنها هر دم ، به آرمانی بزرگتر می اندیشند و برای رسیدن به آن ، در حال پیکارند . حکیم ارد بزرگ
آدم غمزده ، توان نگهبانی از دستاوردهای خویش را ندارد . حکیم ارد بزرگ
آدمهای نیرومند ، در هنگامه آورد و پیکارهای سهمگین نیز ، شادی و امید را به همگان هدیه می دهند . حکیم ارد بزرگ
اگر پایکوبی و شادی نباشد ، جهان را ارزش زیستن نیست . حکیم ارد بزرگ
چه بسیار اشک هایی ، که نوید شادی اند و چه فراوان خنده هایی ، که لبالب از غم و اندوه . حکیم ارد بزرگ
شادی کجاست ؟ جایی که همه ارزشمند هستند . حکیم ارد بزرگ
چه زیبایند ، آنانی که همیشه لبخندی برلب دارند . حکیم ارد بزرگ
آنکه همیشه لبخندی بر لب دارد ، شادی را به همگان هدیه می دهد . حکیم ارد بزرگ
انوری » دیوان اشعار » غزلیات
ای یار مرا غم تو یارست
عشق تو ز عالم اختیارست
با عشق تو غم همی گسارم
عشق تو غمست و غمگسارست
جان و جگرم بسوخت هجران
خود عادت دل نه زین شمارست
جان سوختن و جگر خلیدن
هجران ترا کمینه کارست
در هجر ز درد بیقرارم
کان درد هنوز برقرارست
ای راحت جان من فرج ده
زان درد که نامش انتظارست
در تاب شدی که گفتم از تو
جز درد مرا چه یادگارست
یارب چه بلا که عشق یارست
زو عقل به درد و جان فکارست
دل برد و جمال کرد پنهان
فریاد که ظلم آشکارست
گر جان منست ازو به جانم
من هیچ ندانم این چکارست
ناید بر من خیال او هیچ
وین هم ز خلاف روزگارست
کارم چو نگار نیست با او
زان بر رخ من ز خون نگارست
زو هیچ شمار برنگیرم
زیرا که جفاش بیشمارست
احمد شاه مسعود درباره حکیم ارد بزرگ می گوید :